همه رفتن !

استاندارد

مهر ماه
اوایل مهر ماه بود که سین اومد
رفتم فرودگاه دنبالش ، وقتی دیدمش تو سالن B ورودی های فرودگاه امام واسش دست تکون دادم اما بقیه آدمهای اون پرواز میومدن از پله ها پایین اما پاسپورت سین رو ازش گرفتن و گفتن ممنوع الخروجه .
واسم پنیر آورده بود و گوشت خام با شراب نوشیدیم . فرداش رسوندمش فرودگاه مهرآباد که بره پیش خانواده و خودم برگشتم شهرمون .
هفته بعدش دوباره با هم بودیم . چهل و هشت ساعتی که هیچوقت تکرار نشد و نمیشه احتمالا .
وقتی ازش خدافسی میکردم بهش قول داده بودم هفته بعدش میرم تهران واسه کلاس های دانشگاه میبینمش و میرسونمش فرودگاه .
با اتوبوس داشتم از دانشکده فنی مهندسی علوم تحقیقات میومدم پایین دانشگاه که زنگ زد ! پشت تلفن با گریه گفت تصادف کردن و مامانش نمیتونه از رو ویلچر بلند شه .
ی جایی 800 کیلومتر دور تر از تهران تصادف کرده بودن و خب نتونستم خودمو برسونم بهش .
هفته بعدش کلاسامون بخاطر تعطیلی ها کنسل شد و خودش گفت نیاز نیست تا تهران برم چون جاده ها خیلی شلوغه !
امروز با یکی از دوستای خیلی قدیمیم رفته بودم واسه خوردن صبحونه شاید بعد پنج سال !
اون میگفت حسین رفته آلمان و من میگفتم سین رفته ایتالیا و بهش گفتم تو این مدت هر دوتامون خیلی سعی کردیم که رابطه های جدیدی پیدا کنیم اما نه من تونستم و نه اون !
نازی گفتش اگه اینقد جدی هستین چرا با هم زندگی نمیکنید برای همیشه ؟
اومدم سر کار به سین پیغام دادم و گفتم دلم براش تنگ شده ! اما گفت سرش این روزا شلوغ شده … من گفتم چطوری وقتی ساعت کاریت کمتر شده سرت شلوغ تر شده ؟
گفت
گفت کار نیست !
گفت دیت کرده !
پسره ایرانیه !
تو نگاه اول از 1 تا 10 هشت بار شبیه منه و این باعث شد مطمئن بشم که دیگه از دستش دادم … شاید برای همیشه !
دقیقا روزی که داشتم فکر میکردم شاید بلاتکلیفی بسه فهمیدم که تموم شده ! رفته !
بهش گفتم خیلی براش خوشحالم … اما !
دنیا خیلی خارک*سده اس و ثابت میکنه بهت که هیچقوت نمیتونی اون کسی باشی که تعیین میکنه آینده چطوری جلو بره !
قبل اینکه سین برسه ایران با نون بهم زدم ! بهش گفتم سین داره میاد و من نمیتونم باهاش نباشم پس میشه برم ؟ اونم خیلی راحت استقبال کرد و گفت خودش هم میخواسته همینو بهم بگه !
امشب ی ساعتی با نون حرف زدم و فهمیدم تو این دو ماهی که با هم تموم کردیم با سه تا آدم مختلف بوده که حتی یکیش همسر هم داره !
حالم ازش بهم خورد !
فک کنم تقریبا امشب اولین شب از تنها ترین شب های زندگیم از خرداد 94 محسوب میشه !
سین رفت
س ع ی د رفت
نون رو کنار گذاشتم
عرق هست
کاوه آهنگر و گوهر میرزا هستن
مستی هست
بارون هست
و من تموم شدن رو فهمیدم .
با این آهنگ شروع کرده بودیم و با این آهنگ تموم میشه .

تو پست بعدی درمورد سربازی و دانشگاه مینوسیم .
برای حالا
برای امشب
بسمه

محسن نامجو – 13/8

استاندارد

 

به نام محسن نامجو !
اینجانب …. بعد از سه روز از بیرون آمدن آلبوم 13/8 خواننده محسن نامجو اعتراف میکنم که آهنگ «بیگاه شد» که سومین آهنگ این آلبوم میباشد رو یک بار برای همیشه به عنوان بهترین آهنگی که در تمام مدت زندگی خویش شنیده قبول کرده و هیچ جای بحثی نمیگذارم ! و بنده با توجه به اینکه بر این مهم مطلع هستم که انتخاب یک آهنگ بین صد ها هزار ترانه ماندگاری و شگفت انگیزی که شنیده ام بسیار سخت میباشد ! اما همچنان بیگاه شد را به عنوان شاهکار شاهکارها قبول دارم و خلاص بگم آقا هیچ آهنگی نبوده که تا حالا برای اولین بار گوش کنم و بگم این خداست و برای بار دوم هم این جمله ام رو تاکید کنم و تا سه روز بعدش و همین الان هم همش و فقط و فقط همون رو گوش کنم !
دانلود آلبوم سیزده / هشت – 13/8 محسن نامجو !